کد مطلب:36918
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:30
نصوصي كه از طريق اهل سنت كه بر خلافت امام علي بن ابي طالب عليهم السلام دلالت دارد ارائه دهيد ؟
1 - خـوب اسـت آنـچـه را كـه در آغـاز اسلام در مكه پيش از رونق گرفتن اسلام , به هنگامي كه خداوند ( آيه انذار ) را نازل فرموده ملاحظه فرمائيد . آري هنگام نزول آيه : ( و انذر عشيرتك الاقربين ) ( قوم و خويشان نزديكت راانذار كن ) (1) آنها را بـه خانه عمويش ابوطالب (ع ) جمع كرد ; در آن روز چهل نفربدون كم و زياد بودند ; در بين آنها عموهايش ابوطالب , حمزه , عباس , و ابولهب وجود داشتند - اين حديث از احاديث صحيح و ماثور است . در آخـر ايـن حديث آمده كه پيامبر (ص ) به آنها خطاب فرمود :( اي فرزندان عبدالمطلب به خدا سـوگـنـد مـن جـوانـي را در عرب سراغ ندارم كه براي قوم قبيله اش برتر از آنچه من براي شما آورده ام , براي آنها آورده باشد ;من خير دنيا و آخرت را براي شما آورده ام و خداوند مرا فرمان داده كه شما را به سوي آن دعوت كنم . )( فـايكم يوازرني علي امري هذا علي ان يكون اخي و وصيي و خليفتي فيكم ؟ )( كداميك از شما حـاضر است در اين راه با من همكاري كند و پشتيبانم گردد تابرادر , وصي و خليفه من در ميان شـمـا باشد ؟ )همه از او روي برتافتند به جز ( علي ) - با اينكه از همه كم سن و سال تر بود -كه به پـاخاست و گفت :( انا يا نبي اللّه اكون وزيرك عليه )( من اي پيامبر خدا در اين كار , پشتيبان تو خواهم بود . )پـيـامـبـر (ص ) دسـت بـر دوشـش گذاشت و فرمود :( ان هذا , اخي و وصيي و خليفتي فيكم , فـاسمعوا له و اطيعوه )( اين , برادر , وصي و خليفه من در ميان شما است , سخن او را بشنويد و اطـاعـتـش كـنـيد )افراد با خنده از جاي خود بلند شده , به ابوطالب مي گفتند : به تو امر كرد كه سخن فرزندت را بشنوي و اطاعتش نمائي عده زيادي از ( حافظان آثار نبوت ) , اين حديث را با همين الفاظ نقل نموده اند (2) . 2 - حـديثي كه ( امام احمد ) در ( مسند ) , ( امام نسائي ) در ( الخصائص العلويه ) , ( حاكم ) در ( مستدرك ) , ( ذهبي ) در ( تلخيص ) - در حالي كه اعتراف به صحت آن نموده - و غير از اينها از ( نـويـسـنـدگـان سـنـن ) از طرقي كه اتفاق و اجماع بر ( صحت ) آن است از ( عمرو بن ميمون ) آورده اند . وي مـي گـويـد : پيش ابن عباس نشسته بودم كه نه گروه نزد او آمدند و گفتند : ابن عباس يا همراه ما بيا و يا اطرافت را خلوت كن كه با تو سخن داريم ابن عباس گفت : همراه شما مي آيم . ابن ميمون مي گويد : ابن عباس آن روز هنوز سالم بود وبينائي خود را از دست نداده بود . آنها كناري رفتند , شروع به صحبت كردند , ماندانستيم چه گفتند . ( پـس از مـدتـي ) ابـن عـبـاس آمـد , در حـالي كه لباسش را تكان مي داد , مي گفت : اف , تف , بدگوئي مردي را مي كنند كه بيش از ده فضيلت دارد كه احدي آنها را دارا نيست . بدگوئي شخصي مي نمايند كه پيامبر (ص ) درباره اش فرمود : كسي را به جنگ خواهم فرستاد كه خـدا هـرگـز او را خوار و رسوا نمي كند , خدا و رسول را دوست مي دارد ,خدا و رسولش هم او را دوسـت مي دارند ( در اين هنگام ) گردنها كشيده شد ( هر كس مي خواست اين فضيلت نصيب او شود . ) فـرمـود : ( علي ) كجاست ؟ ( علي ) آمد درحالي كه چشمش درد مي كرد , نمي توانست ببيند , آب دهـان را در چـشمانش ريخت , سپس پرچم را سه بار به اهتزاز درآورد , آنگاه آن را به ( علي ) داد , ( عـلي ) ( رفت و پس از پيروزي و كشتن مرحب خيبري ) با اسير گرفتن صفيه فرزند حيي بازگشت . ابـن عـباس گفت : پيامبر (ص ) ( فلاني را براي خواندن سوره توبه بر مكيان روانه ساخت , ولي ( علي ) را به دنبال او فرستاد كه از او بگيرد و فرمود : اين سوره را مردي بايد ببرد كه او از من و من از او باشم . ابن عباس گفت : و پيامبر (ص ) به عمو و عموزادگانش گفت : كداميك از شما در دنياو آخرت بـا مـن هـمراهي و دوستي مي كند ؟ همه امتناع كردند ; ( علي ) برخاست وگفت : من در دنيا و آخـرت هـمـكـاري و دوسـتـي با تو خواهم نمود ; پيامبر (ص ) فرمود :تو ولي من در دنيا و آخرت خـواهـي بـود , سـپـس او را رها كرد و باز به آنها رونموده فرمود كداميك از شما در دنيا و آخرت حـاضـر اسـت همراهي و دوستي مرا به عهده گيرد ؟ همه امتناع كردند , ولي ( علي ) برخاست و گفت : من در دنيا و آخرت به شما كمك و دوستي خواهم نمود ; حضرت به او فرمود : تو ولي من در دنيا و آخرت خواهي بود . ابن عباس گفت : ( علي ) نخستين كس پس از ( خديجه ) بود كه ايمان آورد . ابـن عـبـاس گـفـت : پيامبر (ص ) عباي خود را بر ( علي , فاطمه , حسن و حسين (ع ) )افكند و فرمود : ( خداوند اراده كرده رجس و ناپاكي از شما ( اهل بيت ) رابزدايد , و شما را به خوبي پاكيزه و تطهير سازد (3) . )ابـن عـبـاس گفت : ( علي ) , جان خود را به خاطر خدا در معرض فروش قرار داد , لباس پيامبر (ص ) را پـوشـيـد و در جـاي او خوابيد , مشركان به او سنگ مي زدند 000تا آنجا كه گفت : پيامبر (ص ) براي ( جنگ تبوك ) حركت كرد ; مردم نيز همراه اواز مدينه خارج شدند . ( علي ) عرض كرد : من با شما بيايم ؟ فرمود : نه ( علي ) گريه كرد . پيامبر (ص ) به او فرمود :( اما ترضي ان تكون مني بمنزله هارون من موسي , الا انه ليس بعدي نبي , انـه لايـنـبغي ان اذهب الا و انت خليفتي ) ( آيا راضي نيستي كه تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسي باشي ؟ با اين تفاوت كه پس از من پيامبري نيست . سزاوارنيست من بروم مگر اينكه تو خليفه و جانشين من باشي . )و پيامبر (ص ) به او فرمود :( انت ولي كل مومن بعدي و مومنه ) ( تو ولي تمام مومنان , پس از من خواهي بود ). ابـن عـبـاس گفت : پيامبر (ص ) تمام درهائي را كه به مسجد باز مي شد مسدود ساخت غيراز در خانه ( علي ) , و او داخل مسجد مي شد در حالي كه جنب بود و غير از آن راهي نداشت . ابـن عـبـاس گـفـت : پيامبر (ص ) فرمود :( من كنت مولاه فان مولاه علي )( هر كس من مولا و سرپرست اويم , سرپرست و مولايش علي است (4) ) .
المراجعات / ترجمه محمد جعفر امامي ( حق جو و حق شناس )
موسوي عاملي - سيد شرف الدين 1 - سوره شعراء آيه 214 . 2 - اين حديث از احاديث صحيح است كه بسياري از حافظان و دانشمندان , آن را باهمين الفاظ يا قريب به آن نقل نموده اند . - رجـوع كـنيد به تاريخ ( طبري ) ج 2 ص 319-321 ط دارالمعارف مصر , الكامل في التاريخ (
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.